ما حال دل خویش نهفتیم و نگفتیم
شب تا سحر از درد نخفتیم و نگفتیم
در راه محبت به خیال قدم او
هر مرحله را با مژه رفتیم و نگفتیم
با رشته ی مژگان همه شب دانه ی اشکی
از غیر نهان داشته،سفتیم و نگفتیم
*برهمن*
در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن، (( تو هستی ))
تو ان موجود یگانه ای که عالم به دنبال نگاه توست.
در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن
خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن،
(( تو هستی ))
تو ان موجود یگانه ای که عالم به دنبال نگاه توست.